۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۳

غیر ازو هر چه هست بازی بود
ما و من قصهٔ مجازی بود

زود بگذر، که اصل ذات یکیست
وین صفت‌ها بهانه‌سازی بود

تو ز دستش بداده‌ای، ورنه
دوست در عین دلنوازی بود

نفس کافر ترا ازو ببرید
هر که او نفس کشت غازی بود

عشق خود با تو فاش می‌گوید
که: بما اول او نیازی بود

حدث از تست ورنه پیش از تو
همه روی زمین نمازی بود

اوحدی، گر شناختی خاموش!
کین حدیث از زبان‌درازی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.