۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۱

میان ما و تو دوری به اختیار نبود
مرا زمان فراق تو در شمار نبود

گذار بود مرا با تو هر دمی ز هوس
به منزلی، که هوا را در آن گذار نبود

حدیث گفتن و اندیشه از رقیبی نه
بهم رسیدن و تشویش انتظار نبود

به چند گونه مرا از تو بوسه بود و کنار
که هیچ گونه ترا از برم کنار نبود

کنون ز هجر به روزی فتاده‌ام، که درو
گمان می‌برم که خود آن روز و روزگار نبود

هزار یار فزون داشتم، که هیچ مدد
ز هیچ یار ندیدم، چو بخت یار نبود

نظر به کار دل او حدیث بود ولی
چه سود از آن؟ چو دل ساده مرد کار نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.