۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۴

همیشه تا تن من برقرار خواهد بود
به کوی عشق دلم را گذار خواهد بود

سرم به خاک بپوسید و آتش غم دوست
در استخوان تن من به کار خواهد بود

بتا، بدور غم خویش کشته گیر مرا
جنایت تو اگر زین شمار خواهد بود

ز بهر کشتن من چرخ تیز می‌بینم
که باستیزهٔ چشم تو یار خواهد بود

بلای عشق تو خوش کرده‌ایم با دل خود
به بوی آنکه خزان را بهار خواهد بود

دلم ز هجر تو اندر حساب داشت غمی
گمان که برد که چندین هزار خواهد بود؟

بیا، که تا نبود پیشت اوحدی را باز
همیشه دیدهٔ او اشکبار خواهد بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.