۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۰

چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون می‌نهند
آه و اشک من سر اندر کوه و هامون می‌نهند

از لب چون خون و آن روی چو آتش هر دمی
این دل شوریده را در آتش و خون می‌نهند

دور بینانی که دیدند آب خیز چشم من
دامنم را چون کنار آب جیحون می‌نهند

ساقیان مجلس عشق از برای قتل ما
در لب خود نوش و اندر باده افیون می‌نهند

در دل ما جای دارند این شگرفان روز و شب
گر چه ما را از میان کار بیرون می‌نهند

مدعی گفت: اوحدی باز آمدست از عشق او
زیر دیگ عشق او خود آتش اکنون می‌نهند

قصهٔ دلسوز ما قومی که دیدند، ای عجب!
بر دل ما تهمت آسودگی چون می‌نهند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.