۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۵

آن نه من باشم که چون میرم به تابوتم برند
یا به دوش و سر خراب و مست و مبهوتم برند

مثل زر خالص برون آیم ز آتش، گردرو
از برای آزمایش همچو یاقوتم برند

مشتری قوسی نهادست از برای بزم من
تا بسان آفتاب از دلو در حوتم برند

از جوان بختی که هستم وقت پیوستن به حق
ننگ دارم گر ز راه چرخ فرتوتم برند

بر فلک بینی صعود روح پاکم، زهره وار
فی‌المثل صد نوبت ار در چاه هاروتم برند

چون اله خویش را تقدیس کردم سالها
پس مرا می‌زیبد ار بر قدس لاهوتم برند

نیستم ز آنها در آن گیتی که بر کاخ بهشت
چون طفیلی از برای خرقه و قوتم برند

هر کجا من خوان معنی گسترم، کروبیان
طرفه نبود گر به میکائیل سرغوتم برند

ایهاالناس، اوحدی وار الوداعی می‌زنم
زانکه وقت آمد کزین زندان ناسوتم برند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.