۳۷۲ بار خوانده شده

بخش ۳

همی بود شاپور با داد و رای
بلنداختر و تخت شاهی به جای

چو سی سال بگذشت بر سر دو ماه
پراگنده شد فر و اورنگ شاد

بفرمود تا رفت پیش اورمزد
بدو گفت کای چون گل اندر فرزد

تو بیدار باش و جهاندار باش
جهاندیدگان را خریدار باش

نگر تا به شاهی ندارد امید
بخوان روز و شب دفتر جمشید

بجز داد و خوبی مکن در جهان
پناه کهان باش و فر مهان

به دینار کم ناز و بخشنده باش
همان دادده باش و فرخنده باش

مزن بر کم‌آزار بانگ بلند
چو خواهی که بختت بود یارمند

همه پند من سربسر یادگیر
چنان هم که من دارم از اردشیر

بگفت این و رنگ رخش زرد گشت
دل مرد برنا پر از درد گشت

چه سازی همی زین سرای سپنج
چه نازی به نام و چه نازی به گنج

ترا تنگ تابوت بهرست و بس
خورد گنج تو ناسزاوار کس

نگیرد ز تو یاد فرزند تو
نه نزدیک خویشان و پیوند تو

ز میراث دشنام باشدت بهر
همه زهر شد پاسخ پای‌زهر

به یزدان گرای و سخن زو فزای
که اویست روزی ده و رهنمای

درود تو بر گور پیغمبرش
که صلوات تاجست بر منبرش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.