۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱

زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد
رخت خود ازین منزل بردار، که دزد آمد

دزدست و شب تیره، چشم همگان خیره
گفتیم: مشوطیره، زنهار، که دزد آمد

این دزد عسس جامه، در گرمی هنگامه
می‌دزدد و می‌گوید: هشدار، که دزد آمد

دزدان جهان گشته، در خرقه نهان گشته
تا نیک بنشناسد عیار، که دزد آمد

این طرفه که: دزد آمد، در خرقه به مزد آمد
مزدی بده، از گفتم: بیدار، که دزد آمد

ای اوحدی، ار با تو نقدیست، به خلوت بر
پس بر درخلوت زن مسمار، که دزد آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.