۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۱

موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد
می درآید، که گل زرد به در خواهد شد

چون فلک روی زمین از سمن و سوسن و گل
همه پر زهره و برجیس و قمر خواهد شد

غنچه چون با لب خشک آمده بود از اول
غالب آنست که با دیدهٔ‌تر خواهد شد

غصه چون دست برآرد تو به می دست گرای
که چو سرمست شوی غصه به سر خواهد شد

دیگر از بهر جهان حال دگر گونه مکن
که جهان دیگر و این حال دگر خواهد شد

مدعی، تا دل ما عشق نورزد پس ازین
گو: مده پند که این رنج بتر خواهد شد

تیر عشق از چپ و از راست روانست هنوز
گو: بنه تن به هلاک، آنکه سپر خواهد شد

اوحدی، نام طلب کن تو، که این قالب و قلب
وقت آنست که بی‌عین و اثر خواهد شد

رندی و عاشقی، از خلق چه پوشانی حال؟
که جهان را هم ازین حال خبر خواهد شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.