۴۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴

با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟
پیش لب و رویت شکر و شیر چه باشد؟

در خواب سر زلف تو می‌بینم و این را
جز رنج دل شیفته تعبیر چه باشد؟

گویند که: آشفته و زنجیر ولی ما
آشفته چنانیم که زنجیر چه باشد؟

صوفی اگر آن روی نبیند بگذارش
کان مرغ ندانست که: انجیر چه باشد؟

گفتی: دل خود را سپر تیر غمم کن
شمشیر بیاور، سپر و تیر چه باشد؟

ما را غم هجران تو بد واقعه‌ای بود
این واقعه را چاره و تدبیر چه باشد

گویی که: به تقصیر ز ما کام نیابی
جان می‌دهم از عشق تو، تقصیر چه باشد؟

ای اوحدی، از خوان غم عشق دلت را
غیر از جگر سوخته توفیر چه باشد؟

معشوقه به زر نرم شود، گر تو نداری
خاموش نشین، این همه تقریر چه باشد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.