۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۹

چون قد تو در چمن نباشد
چون روی تو یاسمن نباشد

اندر همه تنگهای شکر
شیرین تر از آن دهن نباشد

ای باغ، مشو غلط ز رویش
کین لاله در آن چمن نباشد

ای باد، مده به زلف او دل
کان قاعده بی‌شکن نباشد

جانا، ستمی که می‌کنی تو
گر فاش کنم، ز من نباشد

فردا سر گورم ار بکاوی
جز داغ تو بر کفن نباشد

پیوند که با تو کرد جانم
وقتی بینی، که تن نباشد

پیراهن وصل چون تو جانی
بر قامت هر بدن نباشد

دوری مگزین، که اوحدی را
جز خاک درت وطن نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.