۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۳

زلف را تاب دام و خم برزد
همه کار مرا بهم برزد

دفتر دوستان خود می‌خواند
به سر نام من قلم برزد

صورت ماه را رقم بستر
آنکه این چهره را رقم برزد

آتشی کندرین دل از غم اوست
به سر شعلهای غم برزد

گلبن وصل او به طالع من
سر به سر غنچهٔ ستم برزد

شد ز چشم ترم به خشم، چو دید
لب خشک مرا، که نم برزد

آه کردم ز درد عشقش و گفت:
اوحدی را ببین، که دم برزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.