۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۹

تیر از کمان به من اندازد
عشق از کمین چو برون تازد

درکس نیوفتد این آتش
کو را چو موم بنگدازد

چون شاه ما سپه انگیزد
چون ماه ما علم افرازد

از دست بنده چه کار آید؟
جز سرکه در قدمش بازد؟

آن کس که غیر او داند
هرگز بغیر نپردازد

در پرده راه ندارد کس
و آنگاه پرده که او سازد

بنوازدم چو بخواهد زد
پس بهتر آنکه بننوازد

بس فتنها که برانگیزد
آن رخ چو پرده براندازد

با اوحدی غم او هر دم
از گونهٔ دگر آغازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.