۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۵

سوز تو شبی بسازم آورد
وندر سخنی درازم آورد

زان دم که تو روی باز کردی
از هر چه به جز تو بازم آورد

گر تیغ زنند رخ نپیچیم
زین قبله که در نمازم آورد

اقبال به کعبهٔ وصالت
بی‌درد سر مجازم آورد

چون توبهٔ منزل امانی
با بدرقه و جوازم آورد

لطف تو به مکهٔ حقیقت
از بادیهٔ حجازم آورد

آن بخت که دل به خواب می‌جست
بیدار ز در فرازم آورد

این قاعدهٔ نیازمندی
در عهد تو بی‌نیازم آورد

چون دید که: شمع جمع عشقم
اندوه تو در گدازم آورد

گستاخی اوحدی برتو
در غارت و ترکتازم آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.