۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴

مرا سر بلندی ز سودای اوست
سری دوست دارم که در پای اوست

مزاج دلم گرم از آن می‌شود
که بر مهر روی دلارای اوست

مرا زیبد ار لاف شاهی زنم
که در سینه گنج تمنای اوست

نیابی در اجزای من دره‌ای
که آن ذره خالی ز سودای اوست

سرم جای شور و تنم جای شوق
لبم جای ذکر و دلم جای اوست

که نزدیک لیلی خبر می‌برد؟
که: مجنون آشفته شیدای اوست

دل اوحدی کی برآید ز بند؟
که در بند زلف سمن سای اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.