۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۰

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست
ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست

صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی
بت پرست ار معنی بت بازیابد واصلست

هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی
کار صورت سهل باشد، ره به معنی مشکلست

ما نظر با روی او از راه معنی کرده‌ایم
آنکه ما را بستهٔ صورت شناسد غافلست

چون دلی داری، به دلداری فرو بندش روان
ور نداری، رو، که ما را این حکایت با دلست

گر فقیه از عشق منعت می‌کند،مشنو،که او
سالها تحصیل کرد و هم چنان بی‌حاصلست

طالبان عشق را دیوانه می‌گویند خلق
و آنکه در وی نیست عشقی، من نگویم: عاقلست

ترک عشق و باده خوردن چون توان کرد؟ ای سبک
تا گرانی چند گویندم که: مردی فاضلست

اوحدی، اقبال می‌جویی، رخش را قبله ساز
هر که او مقبول این درگاه گردد مقبلست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.