۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵

بهار آمد و باغ پیرایه بست
چمن سبز پوشید و در گل نشست

ز سرما زمین داغ بر چهره داشت
چو سبزه برست از سیاهی برست

چو بلبل در آمد به دستان ز شوق
برآید گل اکنون به هفتاد دست

بر گل بنفشه ز بیم قفا
زبان در کشیدست و افتاده پست

به بزم چمن غنچه هشیار ماند
نه چون نرگس و لاله مخمور و مست

نسیم گل از شرم بوی سمن
سحر گه ز دیوار بستان بجست

درست گل سرخ اگر شد روان
دل لاله چندین نباید شکست

یکی پنجه بگشاد بر شاخ بید
که مرغش در آمد چو ماهی بشست

اگر خرده‌ای از گل آمد پدید
به شکرانه در باخت برگی که هست

نهادیم سوسن صفت سر در آب
که بودیم چون لاله دردی پرست

کنون اوحدی گر بنالد رواست
که چون بلبلش دل به خاری بخست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.