۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶

ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت
از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت

در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی
هر موی که زلفش ز سرشانه برانداخت

آه از جگر صورت دیوار برآمد
چون عکس رخ خویش به کاشانه برانداخت

شوق لب چون جام عقیقش ز لطافت
خون از دهن ساغر و پیمانه برانداخت

فریاد! که چشمم ز فراق لب لعلش
مانندهٔ دریا در و دردانه برانداخت

دردا! که: فراق رخ آن ترک پریوش
بنیاد من عاشق دیوانه بر انداخت

گر یاد کند زاوحدی آن ماه عجب نیست
خورشید بسی سایه به ویرانه برانداخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.