۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱

اشک ما آبیست روشن در هوات
خود به چشم اندر نیامد اشک مات

در طوافت سعی خواهم کرد از آنک
سعی‌ها کردست گردون در صفات

خون من ریزی و دل گیری نوا
بینوایی به دلم را از نوات

ای خط سبزت برات خون من
کم نویس آن خط که مردیم از برات

دی دوایی می نبشتی از قلم
حال من نشنید و دل خون شد دوات

ای به زلف و خال چون لیل دجا
در دل و جانم غم لیلی دوجات

نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست
نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات

دل بلات ار بت پرستان میدهند
بت پرستم من، که دادم دل بلات

گر نجات از عشق جویی، اوحدی
پیش او هم، نه رهت باشد، نه جات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.