۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸

ای سفر کرده، دلم بی‌تو بفرسود،بیا
غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا

سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد
گر زیانست درین آمدن از سود، بیا

مایهٔ راحت و آسایش دل بودی تو
تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا

ز اشتیاق تو در افتاد به جانم آتش
وز فراق تو در آمد به سرم دود، بیا

ریختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو
باختم در هوست هر چه مرا بود، بیا

گر ز بهر دل دشمن نکنی چارهٔ من
دشمنم بر دل بیچاره ببخشود، بیا

زود برگشتی و دیر آمده بودی به کفم
دیر گشت آمدنت، دیر مکش، زود بیا

کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن
کم نشد مهر من از دوری و افزود، بیا

گر بپالودن خون دل من داری میل
اوحدی خون دل از دیده بپالود، بیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.