۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹

چو آشفته دیدی که شد کار ما
نگشتی دگر گرد بازار ما

میزار ما را، که کار خطاست
دلیری نمودن به آزار ما

به فریاد ما گر چنین می‌رسی
به گردون رسد نالهٔ زار ما

دل ما ننالیدی از چشم تو
اگر جور کردی به مقدار ما

بجز ما نخواهد خریدن کسی
متاعی که بستی تو در بار ما

چه خسبی؟ که شبهای تاریک خواب
نیامد درین چشم بیدار ما

مریز اوحدی را نمک بر جگر
که شوریده او می‌کند کار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.