۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰

گر وصل آن نگار میسر شود مرا
از عمر باک نیست، که در سر شود مرا

تسخیر روی او به دعا می‌کند دلم
تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا

روزی که کاسهٔ سرم از خاک پر کنند
از بوی او دماغ معطر شود مرا

آن نور هر دودیده اگر می‌دهد رضا
بگذار تا دودیده به خون تر شود مرا

هر ساعتم چنان کند از غصه پایمال
کز دست او فعان به فلک بر شود مرا

مشکل شکفته گرددم از وصل او گلی
لیکن چه خارها که به دل در شود مرا!

این درد سینه سوز، که در جان اوحدیست
از تن شگفت نیست که لاغر شود مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.