۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷

ای همه دلبری و زیبایی
بر دلم هیچ می‌نبخشایی

دل مسکین فدای رنج تو باد
شاید اندی که تو برآسایی

ای سرم را ز دیده لایق‌تر
خونم از دیده چند پالایی

کارم از دست چرخ پرگرهست
چرخ را دستبرد ننمایی

گر بخواهی به حکم یک فرمان
گره هفت چرخ بگشایی

دل به تو دادم و دهم جان نیز
انوری را دگر چه فرمایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.