۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۴

دوستا گر دوستی گر دشمنی
جان شیرین و جهان روشنی

در سر کار تو کردم دین و دل
انده جانست وان در می‌زنی

برنیارم سر گرم در سرزنش
ساعتی صد بار در پای افکنی

تا همی دانی که در کار توام
رغم را پیوسته در خون منی

چند گویی خونت اندر گردنت
بس به سر بیرون مشو گر کردنی

با منت چندین چه باید کارزار
چون مصاف من ببوسی بشکنی

چون فلک با انوری توسن نگشت
مردمی کن درگذر زین توسنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.