۳۱۵ بار خوانده شده
ناز از اندازه بیرون میکنی
وز جگر خوردن دلم خون میکنی
هرچه من از سرکشی کم میکنم
در کلهداری تو افزون میکنی
ماه رخسارت نه بس در میغ هجر
نیز با این جور گردون میکنی
چون به یک نوع از جفا تن دردهیم
تازه صد نوع دگرگون میکنی
اینت دستی کاندرین بازی تراست
نیک خار از پای بیرون میکنی
هر زمان گویی که من نیک آورم
این سخن باری بگو چون میکنی
در حساب انوری هرگز نبود
کز تو این آید که اکنون میکنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وز جگر خوردن دلم خون میکنی
هرچه من از سرکشی کم میکنم
در کلهداری تو افزون میکنی
ماه رخسارت نه بس در میغ هجر
نیز با این جور گردون میکنی
چون به یک نوع از جفا تن دردهیم
تازه صد نوع دگرگون میکنی
اینت دستی کاندرین بازی تراست
نیک خار از پای بیرون میکنی
هر زمان گویی که من نیک آورم
این سخن باری بگو چون میکنی
در حساب انوری هرگز نبود
کز تو این آید که اکنون میکنی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.