۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۱

از من ای جان روی پنهان می‌کنی
تا جهان بر من چو زندان می‌کنی

آشکارا گشت رازم تا ز من
خندهٔ دزدیده پنهان می‌کنی

خون دلهای عزیزان ریختن
گرچه دشوارست آسان می‌کنی

زهره کی دارد به کردن هیچکس
آنچه تو از مکر و دستان می‌کنی

هرچه ممکن گردد از جور و جفا
با دل مسکین من آن می‌کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.