۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۲

نگفتی کزین پس کنم سازگاری
به نام ایزد الحق نکو قول یاری

بهانه چه جویی کرانه چه گیری
بیا در میان نه به حق هرچه داری

همی گویی انصاف تو بدهم آری
تو معروف باشی به انصاف کاری

همه عذر لنگست کز تو بدیدم
سر ما نداری بهانه چه آری

به انصاف بشنو چنین راست ناید
که دل می‌ربایی و غم می‌گذاری

غم دل چه گویم تو زین کار دوری
به هرزه چه کوبم در خواستگاری

همان به که این دردسر بازدارم
کنم با تو در باقی آن دوستداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.