۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۲

هرچند غم عشقت پوشیده همی دارم
هرکس که مرا بیند داند که غمی دارم

گفتم که فرو گویم با تو طرفی زین غم
زاندیشهٔ غم خون شد هم زهره نمی‌دارم

با آنکه به هر فرصت صد نکته دراندازم
هم در تو نمی‌گیرد چه سرد دمی دارم

گویی که چو زر آری کار تو چو زر گردد
حقا که اگر جز جان وجه درمی‌دارم

از انوری و حالش دانم که نه‌ای بی‌غم
وز بلعجبی گویی کین غم چه کمی دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.