۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۹

تا به کوی تو رهگذر دارم
کس نداند که من چه سر دارم

دل ربودی و قصد جان کردی
رسم و آیین تو ز بر دارم

داستانی ز غصهٔ همه سال
قصهٔ عمر جان شکر دارم

جز غم عاشقی ز بی سیمی
صد هزاران غم دگر دارم

عهد و پیمان شکسته‌ای بر هم
سر برآورده‌ای خبر دارم

هر غمی کز تو باشدم حقا
ای دو دیده به دیده بردارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.