۳۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸

ای جهان را به حضرت تو نیاز
در جاه تو تا قیامت باز

درگهت قبله‌ای که در که و مه
خدمت او فریضه شد چو نماز

گره ابروی سیاست تو
آشتی داده کبک را با باز

نظر رحمت و رعایت تو
ایمنی داده آز را ز نیاز

در زوایای سایهٔ عدلت
فتنه در خواب کرده پای دراز

گر جهان را بود ز حزم تو سد
مرگ حیران ز دهر گردد باز

ور فلک را بود ز رای تو مهر
در شب تا ابد کنند فراز

آن حقیقت کمال تست که نیست
آسمان را درو محال مجاز

وان سعادت وجود تست که نیست
حدثان را برو امید جواز

ای ز جاهت شب ستم در سنگ
خرمت باد روز سنگ‌انداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.