۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲

یا وصل ترا عنایتی باید
یا هجر ترا نهایتی باید

صد سورهٔ هجر می‌فرو خوانی
در شان وصال آیتی باید

دل عمر به عشق می‌دهد رشوت
آخر ز تو در حمایتی باید

بوسی ندهی وگر طمع دارم
گویی به بها ولایتی باید

الحق به از این بها به نتوان جست
در هر کاری کفایتی باید

آخر ز تو در جهان پس از عمری
جز جور و جفا حکایتی باید

وانگه ز منت چه عیب می‌جویی
جز مهر و وفا شکایتی باید

در خون منی چرا نیندیشی
کین دل شده را جنایتی باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.