۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۰

ای دلبر عیار ترا یار توان بود
غمهای ترا با تو خریدار توان بود

با داغ تو تن در ستم چرخ توان داد
با یاد تو اندر دهن مار توان بود

بر بوی گل وصل تو سالی نه که عمری
از دست گل وصل تو پر خار توان بود

در آرزوی شکر و بادام تو صد سال
بر بستر تیمار تو بیمار توان بود

صد شب به تمنای وصال تو چو نرگس
بی‌نرگس بیمار تو بیدار توان بود

آنجا که مراد تو به جان کرد اشارت
با خصم تو در کشتن خود یار توان بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.