۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

ای مانده من از جمال تو فرد
هجران تو جفت محنتم کرد

چشمیست مرا و صدهزار اشک
جانیست مرا و یک جهان درد

گردون کبودپوش کردست
در هجر تو آفتاب من زرد

در کار تو من هنوز گرمم
هان تا نکنی دل از وفا سرد

جفت غمم و خوشست آری
اندی که منم ز درد تو فرد

با منت چون تویی توان ساخت
زهر غم چون تویی توان خورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.