۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹

جان نقش رخ تو بر نگین دارد
دل داغ غم تو بر سرین دارد

تا دامن دل به دست عشق تست
صد گونه هنر در آستین دارد

چشم تو دلم ببرد و می‌بینم
کاکنون پی جان و قصد دین دارد

وافکنده کمان غمزه در بازو
تا باز چه فتنه در کمین دارد

گویی که سخن مگوی و دم درکش
انصاف بده که برگ این دارد

تا چند که پوستین به گازر ده
خرم دل آنکه پوستین دارد

در باغ جهان مرا چه می‌بینی
جز عشق تویی که در زمین دارد

در خشک و تر انوری به صد حیلت
در فرقت تو دلی حزین دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.