۳۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹

در دور تو کم کسی امان یابد
در عشق تو کم دلی زبان یابد

خود نیز نشان نمی‌توان دادن
زان‌کس که ز تو همی نشان یابد

وصل تو اگر به جان بیابد دل
انصاف بده که رایگان یابد

تنها تو همه جهانی و آن کس
کو یافت تو را همه جهان یابد

در آینه گر جمال بنمایی
از نور رخت خیال جان یابد

ور سایهٔ تو بر آفتاب افتد
منشور جمال جاودان یابد

از روز عیان‌تری و جوینده
از راز دلت همی نهان یابد

روی تو که دل نیاردش دیدن
دیده که بود که روی آن یابد

نشکفت که در زمین تویی چون تو
ماهی تو و مه بر آسمان یابد

زین قرن قرین تو کی آید کس
تا چون تو یکی به صد قران یابد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.