۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶

مرا با دلبری کاری بیفتاد
دلم را روز بازاری بیفتاد

مسلمانان مرا معذور دارید
دلم را ناگهان کاری بیفتاد

قبای عشق مجنون می‌بریدند
دلم را زان کله واری بیفتاد

دلم سجادهٔ عشقش برافشاند
از آن سجاده زناری بیفتاد

دلم با عشق دست اندر کمر زد
بسی کوشید و یک باری بیفتاد

مرا افتاد با بالای او کار
نه بر بالای من کاری بیفتاد

جهان را چون دل من بر زمین زد
کنون از دست دلداری بیفتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.