۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰

بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست
بازگشتم عاجز اندر کار او تدبیر چیست

باز خون عقل و جانم ریخت اندر عشق او
دیدهٔ شوخ‌کش خونخوار او تدبیر چیست

باز بار دیگرم در زیر بار غم کشید
آرزوی لعل شکربار او تدبیر چیست

پیش از این عمری به باد عشق او بر داده‌ام
بازگشتم عاشق دیدار او تدبیر چیست

در میان محنت بسیار گشتم ناپدید
از غم و اندیشهٔ بسیار او تدبیر چیست

شیوهٔ عهدش دگر با انوری بخرند باز
خویشتن بفروخت در بازار او تدبیر چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.