۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۳ - مطلع دوم

لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او

هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
نعل بها داد عمر بر سر میدان او

غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او

اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت
میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او

و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد
دور ز ما درگرفت ساقی دوران او

جرعه‌ای از دست او کشتن ما را بس است
این همه بر پای چیست بلبله گردان او

آمد باران غم پول سلامت ببرد
بر سر یک مشت خاک تا کی باران او

پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار
کز احد و بوقبیس باید غضبان او

آتش غم پیل را درد برارد چنانک
صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او

ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا
آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او

والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر
مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او

سرو هنر چون تویی دست نشان پدر
دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او

حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی
کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح پدر خویش علی نجار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۴ - مطلع سوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.