۳۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰ - در ستایش علاء الدین آتسزبن محمد خوارزم شاه

هین که به میدان حسن رخش درافکند یار
بیش بهاتر ز جان نعل بهایی بیار

زیر رکابش نگر حلقه به گوش آسمان
پیش عنانش ببین عاشیه کش روزگار

از بس خون‌ها که ریخت غمزهٔ سرتیز او
عشق به انگشت پای می‌کند آن را شمار

نقش سر زلف او رست مرا در بصر
زآن که بهم درخوردعنبر و دریا کنار

قندز شب پوش او هست شب فتنه زای
صبح قیامت شده است از شب او آشکار

نیست مرا آهنی بابت الماس او
دیدهٔ خاقانی است لاجرم الماس بار

عالم جانها بر او هست مقرر چنانک
دولت خوارزمشاه داد جهان را قرار

شاه فریدون لوا خضر سکندر بنا
خسرو امت پناه، اتسز مهدی شعار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹ - مطلع سوم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱ - مطلع دوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.