۳۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷ - در رثاء امام شهاب الدین ابوالفضائل شروانی

سر چه سنجد که هوش می بشود
تن چه ارزد که توش می بشود

دلم از خون چه خم به جوش آمد
جان چو کف زد به دوش می‌بشود

منم آن بید سوخته که به من
دیده راوق فروش می بشود

چون گریزد دل از بلا؟ که جهان
بر دلم تخته پوش می بشود

من ز گریه نه‌ام خموش ولیک
مرغ جانم خموش می بشود

ساقی غم که جام جام دهد
عمر در نوش نوش می بشود

بختم آوخ که طفل گرینده است
که به هر لحظه زوش می بشود

طفل بد را که گریهٔ تلخ است
به که در خواب نوش می بشود

خواب آشفته دیده بودم دوش
حالم امشب چو دوش می بشود

دلم از راه گوش بیرون شد
بیم آن بد که هوش می بشود

نه به دل بودم این سخن نه به گوش
که دل از راه گوش می بشود

آه کز مردان امام شهاب
آه من سخت کوش می بشود

ای دریغ ای دریغ چندان رفت
کآسمان پرخروش می بشود

تف آه از دلم سرشته به خون
سبحه سوز سروش می بشود

به وفاتش امام انجم را
ردی زر ز دوش می بشود

داغ بر دل زیاد خاقانی
گر ز دل یاد اوش می بشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶ - در رثاء امام شهاب الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸ - قصیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.