۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۴

ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی

ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی

لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
یزدادلها صبغ فی احمرها القانی

مجلس ز پری‌رویان چون بزم سلیمانی
باغنهٔ داودی مرغان خوش الحانی

یا یوسف عللنی ادلامک اخوانی
کم من علل تشفی من غایة الاحزانی

شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی
تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی

اقبلت علی وصلی و احتلت لهجرانی
این القدم الاولی این النظر الثانی

خاقانی اگر خواهی کز عشق سخن‌رانی
کم زن همه عالم را پس گو کم خاقانی

چون بر ملک مشرق عید گهر افشانی
العبد نویس از جان بر تختهٔ پیشانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.