۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۶

دل نداند تو را چنان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی

با تو خورشید حسن چون سایه
می‌دود پیش و پس چنان که توئی

عقل جان بر میان به خدمت تو
می‌شتابد به هر کران که توئی

تو جهان دگر شدی از لطف
هم تو سلطان بر آن جهان که توئی

تو برآنی که جانم آن تو است
من که خاقانیم، بر آنکه توئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.