۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۶

هست به دور تو عقل نام شکسته
کار شکسته دلان تمام شکسته

عشق تو بس صادق است آه که دل نیست
باده عجب راوق است و جام شکسته

صبح امید مرا به تاختن هجر
برده و در تنگنای شام شکسته

گوهر عمرم شکسته شد ز فراقت
ایمه به صد پاره شد کدام شکسته

از تو وفا چون طلب کنم که در این عهد
هست طلسم وفا مدام شکسته

زیر فلک نیست جنس و گر هست
هست به نوعی ز دهر نام شکسته

گویی کی بینم من آسیای فلک را
آب زده، سنگ سوده، بام شکسته

ای دل خاقانی از سخن چه گشاید
رو که شد اهل سخن تمام شکسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.