۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۰

در یک سخن آن همه عتیبش بین
در یک نظر این همه فریبش بین

خورشید که ماه در عنان دارد
چون سایه دویده در رکیبش بین

خاموشی لعل او چه می‌بینی
جماشی چشم پر عتیبش بین

تا چشم نظاره زو خبر ندهد
هم نور جمال او حجیبش بین

آن عقل که برد نام بالایش
سر چون سر خامه در نشیبش بین

از درد جگر به شب ز هجرانش
ای بر دل من همه نهیبش بین

روزی که حساب کشتگان گیرد
خاقانی را در آن حسیبش بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.