۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۷

ز باغت به جز بوی و رنگی نبینم
خود آن بوی را هم درنگی نبینم

زهی هم تو هم عشق تو باد و آتش
که خود در شما آب و سنگی نبینم

چه دریاست عشقت که هرچند در وی
صدف جویم الا نهنگی نبینم

همه خلق در بند بینم پس آخر
به همت یک آزاد رنگی نبینم

چو خاقانی از بهر صید دل خود
به از تیر مژگان خدنگی نبینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.