۳۵۹ بار خوانده شده
نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
همچو جان بیسایه و چون سایه بیجان آمدم
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم
کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت
سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم
آتش رخسار او دیدم سپند او شدم
بیمن از من نعره سر برزد پشیمان آمدم
با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن
من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم
سوزن مژگانش از دیبای رخسارش مرا
خلعتی نو دوخت کو را دوش مهمان آمدم
دوست جام می کشید و جرعهها بر من فشاند
خاک او بودم سزای جرعهها زان آمدم
از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او
باک غوغاکی برم چون خاص سلطان آمدم
شامگه زین سرنه عاشق، کستان بوسی شدم
صبحدم زان سر نه خاقانی، که خاقان آمدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
همچو جان بیسایه و چون سایه بیجان آمدم
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم
کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت
سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم
آتش رخسار او دیدم سپند او شدم
بیمن از من نعره سر برزد پشیمان آمدم
با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن
من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم
سوزن مژگانش از دیبای رخسارش مرا
خلعتی نو دوخت کو را دوش مهمان آمدم
دوست جام می کشید و جرعهها بر من فشاند
خاک او بودم سزای جرعهها زان آمدم
از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او
باک غوغاکی برم چون خاص سلطان آمدم
شامگه زین سرنه عاشق، کستان بوسی شدم
صبحدم زان سر نه خاقانی، که خاقان آمدم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.