۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۳

نه رای آنکه ز عشق تو روی برتابم
نه جای آنکه به جوی تو بگذرد آبم

به جستجوی تو جان بر میان جان بندم
مگر وصال تو را یابم و نمی‌یابم

ز بس که از تو فغان می‌کنم به هر محراب
ز سوز سینه چو آتشکده است محرابم

برای بوی وصال تو بندهٔ بادم
برای پاس خیال تو دشمن خوابم

اگر به جان کنیم حکم برنتابم سر
مکن جفا که جفای تو برنمی‌تابم

کجا توانم پیوست با تو کز همه روی
شکسته چون دل خاقانی است اسبابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.