۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۶

هر دل که غم تو داغ کردش
خون جگر آمد آب‌خوردش

چون کوشم با غمت که گردون
کوشید و نبود هم نبردش

در درد فراق تو دل من
جان داد و نکرد هیچ دردش

دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش

در بابل اگر نهند شمعی
زینجا بکشم به باد سردش

وصل تو دواسبه رفت چون باد
هیهات کجا رسم به گردش

خاقانی را جهان سرآمد
دریاب که نیست پایمردش

خاصه که به شعر بی‌نظیر است
در جملهٔ آفتاب گردش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.