۳۵۰ بار خوانده شده
از این ده رنگتر یاری نپندارم که دارد کس
ازین بینورتر کاری نپندارم که دارد کس
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خونآلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که دارد کس
مرا زلف گره گیرش گره بر دل زند عمدا
ازین بتر گرهکاری نپندارم که دارد کس
دهم در من یزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازین سان روز بازاری نپندارم که دارد کس
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین به تحفه در باری نپندارم که دارد کس
اگرچه زیر هر سنگی چو خاقانی صدا بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که دارد کس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ازین بینورتر کاری نپندارم که دارد کس
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خونآلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که دارد کس
مرا زلف گره گیرش گره بر دل زند عمدا
ازین بتر گرهکاری نپندارم که دارد کس
دهم در من یزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازین سان روز بازاری نپندارم که دارد کس
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین به تحفه در باری نپندارم که دارد کس
اگرچه زیر هر سنگی چو خاقانی صدا بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که دارد کس
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.