۵۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۱

خون‌ریزی و نندیشی، عیار چنین خوش‌تر
دل دزدی و نگریزی، طرار چنین خوشتر

زان غمزهٔ دود افکن آتش فکنی در من
هم دل شکنی هم تن، دل‌دار چنین خوش‌تر

هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری
مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوش‌تر

نوری و نهان از من، حوری و رمان از من
بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوش‌تر

الحق جگرم خوردی خون‌ریز دلم کردی
موئیم نیازردی، پیکار چنین خوش‌تر

مرغی عجب استادم در دام تو افتادم
غم می‌خورم و شادم غم‌خوار چنین خوش‌تر

من کشته دلم بالله تو عیسی و جان درده
هم عاشق ازینسان به هم یار چنین خوش‌تر

این زنده منم بی‌تو، گر باد تنم بی‌تو
کز زیستنم بی‌تو بسیار چنین خوش‌تر

خاقانی جان افشان بر خاک در جانان
کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوش‌تر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.