۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸

آنچه عشق دوست با من می‌کند
والله ار دشمن به دشمن می‌کند

خرمن ایام من با داغ اوست
او به آتش قصد خرمن می‌کند

این دل سرگشته همچون لولیان
باز دیگر جای مسکن می‌کند

همچو مرغی از بر من می‌پرد
نزد بدعهدی نشیمن می‌کند

می‌برد با گرگ در صحرا گله
با شبان در خانه شیون می‌کند

پیش من از عشق بر سر می‌زند
در پی اندر پی، پی من می‌کند

آه از این دل کز سر گردن‌کشی
خود خاقانی به گردن می‌کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.